حریم دل

هرچه به‌جز خیالِ او قصد حریم دل کند، در نگشایمش به رو، از درِ دل برانمش...

باران و لکه های روی شیشه...

+ ۱۳۹۸/۱۲/۲۸ | ۱۵:۳۳ | آرا مش

حتی باران هم به این زیبایی و بی بدیلی، ممکن است روزی ردّی بر شیشه ی پنجره ات باقی بگذارد که با دیدنش دل چرکین شوی و دست بکارِ زدودنش...

تو ردّ باران را از شیشه پاک می کنی و امیدواری که به این زودی ها شیشه ی پنجره ات دوباره لکه دارِ قطره های باران نشود...

اما خوب  بیاندیش بانو! با همه ی خستگیِ پاک کردن ها هنوز هم دوستش داری و به انتظار باریدنش چشم به آسمانِ ابری می دوزی؛ حتی اگر دوباره و دوباره شیشه ی پاکِ شفافت از قطرات باران لکه دار شده و دیگر شفاف نباشد!!

+ یادت باشد لکه هایی که باران روی شیشه ی پنجره باقی می گذارد هم جزئی از احساس خوشایند باران است؛ وقتی تق تق می زند به شیشه دارد صدایت می زند که من آمدم؛ آن موقع اصلا به فکر لکه هایی نیستی که ممکن است بعداً ردّش روی شیشه ی پنجره ات باقی بماند و مدتی را باید صرف پاک کردنشان کنی؛ آن موقع فقط می خواهی لبریز شوی از حس خوب باران...

 

+ یادت باشد به همین سادگی می شود خوبی های آدم ها را پیش چشم خودت بولد کنی تا کمتر یاد بدی هاشان بیفتی!!!

 

توفیقات اجباری قرنطینه امن خانه!!!

+ ۱۳۹۸/۱۲/۲۳ | ۱۹:۴۱ | آرا مش

از معایب قرنطینه ی خانگیِ این روزهایمان به دلیل شیوع ویروس ناخوشایند کرونا حرف ها بسیار است؛

شاید این روزهای پایانی سال به خاطر خاص بودنِ همیشگی شان...

به خاطر تیک تاکِ شمارش معکوسِ انتظار برای رسیدنِ بهار و نو شدن که همیشه انتظار شیرینی بوده و هست و خواهد بود...

به خاطر اینکه از ماه ها قبل کلی نقشه برای این بدو بدو های آخر سالی کشیده بودیم و همه به یکباره نقش بر آب شدند...

به خاطر از دست دادنِ نعمت هایی که براحتی و بدون دغدغه داشتیمشان و قدر نمی دانستیم...

شاید به خاطر اینها و خیلی چیزهای دیگر این روزها برایمان کشـــــــدار شده و انگار تمامی ندارند...

اما؛ بوی بهار و جوانه زدن شکوفه ها و آوای خوش چکاوکان را حتی اگر پشت درهای بسته ی خانه ات و کنار پنجره ی اتاقت نمی توانی ببینی و بشنوی، حتما می توانی مجسم شان کنی...

آری تهِ تهِ همه ی اتفاقات و وقایع تلخ و ناگوار حتما می توانی زیبایی هایی منحصر به فرد را کشف کنی و از داشتنشان شاکر باشی...

همین که بیشتر با اعضای خانواده ات وقت می گذرانی، همین که بار تعطیلیِ مدارس را حالا بیشتر روی دوش خودت احساس میکنی و باید برای آموزش فرزندت روش هایی خلاقانه ابداع کنی و معلم همه فن حریفش باشی و او باتو غرق در لذت باشد، همین که به دنبال بازی های خانوادگی هستی تا جمع خانواده از کنار هم بودن هایشان شاد باشند، همین که دلت را به بهار میسپاری و با اینکه عید امسال شاید متفاوت ترین عید سالهای زندگیت باشد ولی از خانه تکانی ها عقب نماندی و شور و شوقی تهِ تهِ دلت را قلقلک می دهد و به تو نوید روزهایی بهتر و شیرین تر را می دهند؛ قدر این توفیقات اجباری را بدان...

غصه ها می خواهند در دلِ نازکت تلنباری از اندوه ها و افسوس ها و حسرت ها بسازند و کوهی شوند با قله هایی دست نیافتنی! تا نگذارند سرشار شوی از حس خوب زندگی...

نگذار غصه ها در این نبرد پیروز میدان باشند!

پس سرشار شو از احساس های خوب حتی در بدترین شرایط، در تلخ ترین خبرها و در ناامیدانه ترین لحظات که کلید گذر از سختی ها شاید همین کورسوی امیدی باشد که در دلت روشن است...

به امید روزهای بهتر برای همه...

 

+ خدای روزهای سخت و ناامیدی همان خدای روزهای خوشی و امیدواری است؛ این خدا همان خداست... این ماییم که رنگ عوض می کنیم!

 

حریم دل
about us

اینجا قطرات واژگانِ دریای ذهنم از سرانگشتانم تراوش می‌کنند و ماندگار می‌شوند...
نقشی به جای می‌ماند از این قلم، باشد به یادگار...
گاهی پر از غصه و گاهی پر از شادی‌ام، اما زندگی را زندگی می‌کنم؛ اینجا پر است از تجربه‌های زندگی‌کردنم...