خلاصه سفرنامه برادران عیسی و عبدالله امیدوار، نخستین جهانگردان پژوهشگر ایرانی

این قسمت : به سوی خاور دور و عجایب کشور برمه (میانمار امروزی)

آنچه گذشت :

با اینکه هر قسمت از خلاصه هایی که از کتاب «سفرنامه برادران امیدوار» می نویسم، در ادامه قسمت قبلی اتفاق افتاده است، اما هر کدامشان شگفتی و هیجان خاص خودش را دارد و قصه و درسی متفاوت درونش نهفته است؛ بنابراین اگر مثلاً در قسمت قبلی با من همراه نبوده باشید، قسمت فعلی برایتان نامفهوم و نامأنوس نبوده و خواندنش هم خالی از لطف نیست! 

تمامی قسمت های قبلی مربوط به گزیده نوشتِ من از سفرنامه مهیج برادران، عیسی و عبدالله امیدوار، نخستین جهانگردان پژوهشگر ایرانی، در دسته بندی موضوعی وبلاگ در زیرموضوع «همسفرِ سفرنامه برادران امیدوار» موجود است، به خاطر اینکه تعداد قسمت های پیشین زیادتر شده است، از این به بعد تنها لینک قسمت قبلی را می گذارم : 

قسمت دهم (کمی هم با خرافاتِ سرزمین ممنوعه، تبت!) اینجا - و قسمت یازدهم (به سوی خاور دور و عجایب کشور برمه) در ادامه مطلب👇

 

قسمت یازدهم - به سوی خاور دور و عجایب کشور برمه :

 

عیسی و عبدالله امیدوار برای رسیدن به کشور «برمه» (میانمار امروزی) راه زمینی را بجای راه دریایی انتخاب کردند و از سرزمین بنگال شرقی (بنگلادش امروزی) راهی برمه شدند. بنگال شرقی از پرجمعیت ترین نقاط دنیاست که در زمان ماقبل تاریخ، مانند یک جزیره باتلاقی و پوشیده از جنگل های انبوه و مسکن گرازهای وحشی و سوسمارهای بزرگ و همچنین شمار اندکی از انسان ها بوده است! این انسان ها با وضع رقّت انگیزی در جنگل زندگی می کردند. پیش از ظهور اسلام، دریانوردان شجاع و مشهور عرب، وارد این سرزمین شده و بعد از آنها، ایرانیان و ترکمن ها به آنجا گام نهادند و سپس نوبت مغولان رسید. این اقوام که به عنوان مبلغین مذهبی، بازرگان، مهاجر یا مهاجم وارد این منطقه شده اند، پس از یکی دو قرن همه ارتباط های خود را با کشورهای اصلی شان از دست داده و در توده مردم تحلیل رفته اند.

در بنگال شرقی، مردم به مظاهر طبیعت، خیلی نزدیک و با نیروی آن زندگی می کنند و از لحاظ روانی و جسمانی تحت سلطه طبیعت قرار دارند. در این سرزمین از میان نیروهای محسوس طبیعت، آب به همه موجودات تسلط کامل دارد؛ سالانه دوبار بارندگی شدید روی داده و حد متوسط نزول باران پانصد سانتی متر است! در این زمان رودخانه ها طغیان کرده و آب همه جا را فرا می گیرد. طغیان امواج سهمگین که طی صدها سال، هزاران نفر از مردم نواحی ساحلی را با خود به اعماق دریاها برده است به خوبی نشان می دهد که زندگی مردم بنگال، از گهواره تا گور زیر تسلط آب می باشد. این مردم از زمان کودکی، فن شنا و قایقرانی را می آموزند و بیشترِ این مردم دریانورد بار می آیند. 

- رشد جمعیت بدون کنترل، باعث شده که مردم بیش از هر نقطه از جهان، دست به نابودی طبیعت بزنند -

در میان رودخانه ها تا جایی که چشم کار می کند، قایق دیده می شود، گاهی هم دانش آموزان مدارس را می بینی که هرکدام بر روی ظرف سفالین گودی سوار شده و بوسیله پاروهای کوچک، درحالی که کتاب هایشان را زیر پاهایشان گذاشته اند، آنها را به حرکت درمی آورند! برادران امیدوار بارها شاهد این صحنه بوده اند که این قایق های سفالین به ناگاه درهم شکسته یا واژگون شده اند، آن وقت بچه هایی که سوار آن بوده اند، باقی راه را شنا کرده اند و برای جلوگیری از خیس شدن کتاب ها، با یک دست آنها را بیرون از آب نگاه داشته و با دست دیگرشان آب را پس می زدند و جالب اینجاست که حتی برای لحظه ای هم لبخند از لبانشان دور نمی شد!

راهی که برادران امیدوار به سوی کشور برمه در پیش گرفته بودند، راهی متروک بود. آثار جنگ جهانگیر دوم در هر گوشه و کنارش دیده می شد. ژاپنی ها تمام پل ها را ویران کرده بودند و همه تأسیسات کنار جاده بمباران شده بود؛ پس از جنگ هم که دولت مرکزی مشغول مجادله با آزادی خواهانِ داخلی بود، مهلت رسیدگی به برنامه های عمرانی را پیدا نکرده بود.

چند بار برای عبور از رودخانه، ناچار شدند تنه درختان را کنار هم بسته، سپس موتور سیکلت ها را روی آن قرار داده و از رودخانه بگذرند بدون آنکه مطمئن باشند که در جهت درست در حال حرکت هستند! همیشه نگران بودند که مبادا با راهزنان یا آزادی خواهان برخورد کنند؛ اگرچه پس از تحمل چند روز تنهایی و درماندگی، آرزو می کردند که با هرکس حتی آزادی خواهان مسلح هم روبرو شوند!

بالاخره به شهر «مندلی» که بزرگترین شهر مرکزی برمه می باشد، رسیدند ولی توقف شان در این شهر کوتاه بود و از آنجا یکراست به سوی شهر «رانگون» پایتخت جمهوری برمه راهی شدند. در جاده این شهر که تقریباً شاهراه برمه است، آدم کشی حکم آب خوردن را داشت!!! و گاه و بیگاه رهگذران مورد حمله قرار می گرفتند. مردم شهر مندلی، برادران امیدوار را از مسافرت با موتور سیکلت در این جاده منع کردند و پیشنهاد دادند که با چند اتومبیل دیگر حرکت کنند. انها هم که رفته رفته دچار ترس شده بودند به یکی از گاراژهای مسافربری رفته و از اتوبوسی خواستند که مراقب احوالشان باشد؛ بدین ترتیب اتوبوس راه افتاد و آنها نیز به دنبالش!

-برادران امیدوار در ملاقات با رئیس جمهور کشور برمه (میانمار) در شهر رانگون-

کشور برمه، کشور پهناوری با هجده میلیون جمعیت است که بیشترشان پیرو دین بودا هستند اما اصول آزادیِ مذهب را کاملاً رعایت می کنند. در گوشه و کنار شهر رانگون، معابد زیادی دیده می شود که بزرگترینِ این معابد که 1300 سال قدمت دارد در قلب شهر بوده و بنای عظیمی است که قسمت داخلی ندارد و گفته شده که در مرکز آن جواهرات زیادی مخفی شده است!

- معبد بودایی در شهر رانگون در کشور برمه -

مردم برمه از کار زیاد خسته نمی شوند و بیشتر مشاغل آنان به دست زنان اداره می شود و بزرگترین سرمایه دارانِ کشور، زن ها می باشند! برخلاف کشورهایی که زنانشان پس از ازدواج، آرایش می کنند، در اینجا دختران از هشت سالگی جلوی آینه می نشینند و لحظه ای از آرایش رخسار خود دست برنمی دارند! این دختران با تشویق های والدین شان هر روز مواد آرایشی بسیاری بکار برده تا زودتر به خانه بخت پا گذارند، اما همین که به مراد دل خود رسیده و به همسریِ مردی درآمدند، آنها را کنار گذاشته و دیگر لزومی به مصرف آنها نمی بینند!!! 

یکی از خیابان های مهم در رانگون، پیش از جنگ جهانی دوم، در انحصار ایرانیان بوده است. این خیابان، ابهت و اهمیت فراوان دارد و یک مسجد عظیم به سبک مساجد ایران در آنجا جلوه گری می کند. این مسجد مخصوص شیعیان بوده و به همت ایرانیان، بنا شده است.

- برادران امیدوار در میان مسلمانان شهر رانگون در کشور برمه -

در جنگ گذشته، گرچه بمب های مخرب و ویران کننده انگلیسی ها و ژاپنی ها، بسیاری از محله های شهر را منهدم ساخته است، اما کمترین آسیبی به این مساجد وارد نکرده است. مناره های زیبای مساجد اسلامی و گنبدهای معابد بودایی در کنار هم قرار گرفته اند اما میان این دو، هیچ گونه تعصب جاهلانه ای وجود ندارد و هرکس می تواند به پرستشگاه مورد نظر خود برود و خدای خود را نیایش کند. عیسی و عبدالله هنگامی که خود را در برابر چنین مکانی یافتند، این بیت نغز و دلنشین سعدی علیه الرحمه از خاطرشان گذشت :

بهشت آنجاست کازاری نباشد

کسی را با کسی کاری نباشد

 

ادامه دارد...

 


+ اینها فقط خلاصه ای است از آنچه هم اکنون در کتاب «سفرنامه برادران امیدوار» می خوانم؛ تمام تلاشم این است که برداشت های شخصی ام از محتوای کتاب را منعکس نکنم.

+ عکس ها توسط من از تصاویر داخل خود کتاب گرفته شده است.