حریم دل

هرچه به‌جز خیالِ او قصد حریم دل کند، در نگشایمش به رو، از درِ دل برانمش...

سرِ کلاسِ «برنامه ریزی و نظم»

+ ۱۴۰۰/۱/۲۳ | ۱۶:۲۶ | آرا مش

بعد از برنامه ریزی: روزمان را زودتر آغاز می کنیم، از روشنایی روز و هوای بهاری این روزها بهره می بریم و دور هم صبحانه می خوریم...

قبل از برنامه ریزی: روزمان دیرتر آغاز می شد و ما و بچه ها معمولاً جدا از هم صبحانه می خوردیم...

بعد از برنامه ریزی: به کارهای روزمره ی خودم بهتر می رسم و حتی وقت اضافه می آورم برای کارهای عقب مانده، احساس می کنم خانه نظم و انضباط بیشتری پیدا کرده و همه چیز سر جای خود و به موقع انجام می شود...

قبل از برنامه ریزی: گاهی می دویدم تا به زمان از دست رفته برسم و گاهی هم می ایستادم تا زمان متوقف شده به من برسد و گاهی بعضی چیزها در زمان مناسبی که می خواستم به انجام نمی رسید و از خودم ناراضی بودم...

بعد از برنامه ریزی: بچه ها کم کم یاد گرفته اند که باید بتوانند مواقعی را هم باهم وقت بگذرانند، ابتکار به خرج دهند و بازی های جدید ابداع کنند و گاهی هم از اسباب بازی هایی که فقط گوشه ی اتاق خاک می خوردند، بهره بگیرند؛ به چشم خود می بینم که ساعت ها باهم مشغولند بدون اینکه تنشی ایجاد شده باشد... 

قبل از برنامه ریزی: بچه ها انگار فقط دسته ی بازی و تلویزیون و سی دی را می شناختند و وقتی بازی کامپیوتری یا تلویزیون یا سی دی خاموش می شد، سرگردان و بلاتکلیف حتی نمی دانستند چگونه باهم بازی کنند و گاهی هم بازی هایشان به دعوا و گریه می انجامید...

برنامه ریزیِ ما حتی زمانی را برای بازی های خانوادگی در نظر گرفته است، هرچند کوتاه ولی زمانی طلایی برای رشد عاطفی بچه ها و بازیابی انرژی خودمان است؛ با جستجویی کوتاه انواع بازی های خانگی و خانوادگی را پیدا کرده و لیست کرده ام برای این زمانِ پر از هیجان...

با برنامه ریزی حتی وقتی را برای دورهمیِ خانوادگی (خودمان و بچه ها) در نظر گرفته ایم، اینکه به دور از گوشی و موبایل و تلویزیون و هر آنچه از هم دورمان می کرد، دور هم بنشینیم و از دغدغه های خودمان حرف بزنیم، خاطره تعریف کنیم، داستان ببافیم، بخندیم، بچه ها هرآنچه در دل دارند برایمان بگویند تا ما بشویم محرم اسرارشان و ما هم لابلای حرف هایمان هرآنچه را که باید، یادشان دهیم تا شاید خدا بخواهد و تربیت درست شکل بگیرد...


+ به امید ثبات قدم

 

پاییز و نظم و برکت زمان

+ ۱۳۹۸/۷/۱۰ | ۰۹:۲۹ | آرا مش

تا قبل از این نادیده گرفتنِ خواب شیرین صبحگاهی شاید کمی سخت می نمود و برخلاف میل باطنی روزش را حدود ساعت 8-9 صبح آغاز می کرد؛ با اینکه همیشه خودش را سرزنش می کرد که باید زودتر بیدار شوی و به کارهایت برسی ولی نمیشد که نمیشد!

ولی حالا با شروع فصل پاییز انگار زندگی اش رنگ و بوی نظم به خود گرفته و هر روزش را ساعت 6 بدون خستگی و خواب آلودگی و بدون ترجیح دادنِ خواب صبحگاهی آغاز می کند...

چون مسئولیت هایی بر گردن دارد که نمی تواند از زیر بارشان شانه خالی کند.

حالا به خوبی می فهمد که زمان برایش برکت دارد و به راحتی به همه ی کارهایش می رسد.

عجیب است که با یکی دو ساعت زودتر روز را شروع کردن اینهمه زمان برای خودش می خرد و پا به پای برنامه ریزی هایش راه می آید.

به امید ثبات قدم...  

حریم دل
about us

* اینجا قطرات واژگانِ دریای ذهنم از سرانگشتانم تراوش می‌کنند و ماندگار می‌شوند...
* نقشی به جای می‌ماند از این قلم، باشد به یادگار...
* گاهی پر از غصه و گاهی پر از شادی‌ام، اما زندگی را زندگی می‌کنم؛ اینجا پر است از تجربه‌های زندگی‌کردنم...
* روزگاری قلم به دست گرفتم و داستان‌هایی خیالی با الهام از واقعیت اینجا ثبت کردم که برای جلوگیری از کپی‌برداری‌های بدون اجازه، رمزدار شدند؛ اگر دوست دارید این داستان‌ها را بخوانید، رمزشان تقدیم می‌شود...