حریم دل

هرچه به‌جز خیالِ او قصد حریم دل کند، در نگشایمش به رو، از درِ دل برانمش...

داغ، داغ است

+ ۱۴۰۰/۱۰/۱۳ | ۰۷:۴۶ | آرا مش

تفاوتی نمی‌کند؛ داغ، داغ است؛ تا عمق جگرت را می‌سوزاند...

چه ژنرالی باشی که دشمنانت بزدلانه و ناجوانمرادانه بیرون از خاک کشورت به خیال باطلشان تمامت کنند اما ندانند تو تمام‌شدنی نیستی...

چه کبوتری باشی که بال و پر نگشوده بر فراز آسمانی که هنوز به نام توست، به خاک بنشینی...

چه حتی بیمار کرونایی باشی که با بی‌تدبیریِ کسانی که بلد بودند تدبیر بیاندیشند و نکردند، در غربتی بی‌مثال به خاک بسپارندت...

تفاوتی نمی‌کند؛ داغ، داغ است؛ تا عمق جگرت را می‌سوزاند...

پهلوونِ ما عاشق بود...

+ ۱۳۹۹/۱۰/۱۲ | ۱۸:۵۹ | آرا مش

 

 


+ پروردگارا، جز خوبی از او نمی دانیم...

زمستانِ تمام نشدنیِ نبودنت...

+ ۱۳۹۹/۱۰/۱۱ | ۲۰:۳۱ | آرا مش

وقتی پر کشیدی، زمستان بود سردار...

اما گمان مبر که این زمستان برایمان تمام شدنی بود...

تمام نشد که نشد...

بهار، تابستان و پاییز فقط آمدند و رفتند و تمام تلاششان را هم کردند تا تحولی ایجاد کنند...

آمدند و رفتند تا فقط بگویند ما هم هستیم اما چه می دانستند که با رفتن تو، وجودمان که نیازمند گرمای وجودت بود، در سرمای استخوان سوزِ نبودنت، یخ زد و این یخ ها دیگر آب شدنی نیستند...

 

ولی نه! ماییم و امید به ظهور مولایمان در بهاری که در راه است و بی شک تمام نشدنی ست...

بهاری که می آید تا تمام سوز و سرما را از بین ببرد و گرمایی جانبخش در تمام وجودمان نفوذ کند...

آری! به امید آن بهار وعده داده شده، در این سرمای زمستان دوام می آوریم...

وقتی که سردار دلها آسمانی شد

+ ۱۳۹۹/۹/۲۰ | ۱۵:۱۱ | آرا مش

کمتر از یک ماه دیگر به سالروز آسمانی شدن سردار دلها باقی مانده...

بیایید خاطره ی بی قراری هایمان را به اشتراک بگذاریم؛

شما هم به این پویش دعوتید...

 

می سوزیم و می سازیم

+ ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ | ۱۵:۴۱ | آرا مش

اولین جمعه ی نبودنت، تحمل انتظار مولا را سخت تر کرد...

تو پر کشیدی و رفتی و بیشک بهترین جایگاه ها را از آنت کرده اند؛

ما مانده ایم و انتظاری طولانی و کشدار برای ظهور مولایمان که این روزها در نبودنت تا عمق جانمان را می سوزاند...

ان شاءالله سلیمانی های زیادی منتقم کرار می شوند برایت...

می سوزیم با این داغ و می سازیم راهت را، ان شاءالله

 

+ خداحافظ ای داغ بر دل نشسته...

حریم دل
about us

اینجا قطرات واژگانِ دریای ذهنم از سرانگشتانم تراوش می‌کنند و ماندگار می‌شوند...
نقشی به جای می‌ماند از این قلم، باشد به یادگار...
گاهی پر از غصه و گاهی پر از شادی‌ام، اما زندگی را زندگی می‌کنم؛ اینجا پر است از تجربه‌های زندگی‌کردنم...