حریم دل

هرچه به‌جز خیالِ او قصد حریم دل کند، در نگشایمش به رو، از درِ دل برانمش...

روزهای سخت

+ ۱۳۹۹/۹/۹ | ۱۲:۴۹ | آرا مش

آن قدر گفت: <زن روزهای سخت منم!>...

که دیگر روزگار هم دارد کم کم فراموش میکند که بجز روی دورِ سختی ها بودن، می شود جور دیگری هم چرخید...

نکند روزگار دارد عادت میکند به این سخت بودن؟!!...

امّا نه...

تا روزگار آن روی خودش را به او نشان دهد، صبر می باید، صبر...

 

+ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‌

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! (در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز کمک بگیرید، همانا خداوند با صابران است. ( آیه 153 سوره مبارکه بقره)

به حکمتش دل بسپار

+ ۱۳۹۸/۷/۱۱ | ۲۳:۳۴ | آرا مش

حتما که نباید همه چیز آنطور که تو می خواهی پیش برود؛

گاهی هم پیش می آید که معادلات ذهنی ات بهم می ریزند؛

تو می مانی و هزاران سؤالی که جوابی برایشان نداری؛

تو می مانی و هزاران جوابی که پاسخِ سؤال تو نیستند و فقط به ذهنت می آیند تا شاید از این سردرگمی نجاتت دهند؛ اما نمی شود...

سخت است سپردنِ خود به مسیرِ رودخانه ی پرتلاطمی که انتهایش ناپیداست؛

اما... اعتمادِ تو به کسی که قایق را می راند می تواند تو را از تمام افکارِ نابودکننده ای که به سراغت می آیند رهایی دهد...

فقط اعتماد کن و دل به او بسپار و یقین بدان که او قایقِ تو را به ساحلِ آرامش خواهد رساند...

اندکی صبر...

گره

+ ۱۳۹۸/۶/۹ | ۲۲:۲۳ | آرا مش

به قالی زیر پایم که نگاه می کردم دیدم یک دنیا گره کنار هم و رج به رج باید قرار بگیرند تا نقش زیبایی پدیدار شود؛ یک دنیا گره در کنار یک دنیا صبوریِ بافنده اش...

باید به گره های زندگی هم اینطور نگاه کنم و صبوری هایم را بیشتر کنم و منتظر بمانم و ببینم در آینده چه نقشی پدیدار می شود...

خدایا ما صبوری می کنیم اما شاید صبرمان تا بافته شدن کامل این قالی ته بکشد و نقشی که به جای می ماند چنگی به دل نزند...

خداوندا تو می دانی صبر در چنین شرایطی کمی دشوار است...

خداوندا خودت گره گشایی کن، خودت گرفتاری های همه را به بهترین شکل رفع و رجوع کن...

یا فارج الهم و یا کاشف الغم

+ از یادداشت های قبلی به قلم خودم

اجر صبر

+ ۱۳۹۸/۵/۲۷ | ۱۸:۴۴ | آرا مش

خودش دیسک کمر داشت؛

شوهرش تصادف کرد و باید چند وقتی بدون حرکت در رختخواب میخوابید؛

اما او یک تنه همه کارهای او را می کرد؛ همه کارهای سخت مراقبت از یک بیمار را؛

سخت بود خیلی سخت...

دست تنها بود و گاهی از نظر جسمی کم می آورد...

اما اصلا غر نمی زد، گله نمی کرد؛

خستگی را از عمق چشمان گود رفته اش می توانستی ببینی اما لبخندش همیشه به لب بود؛

گاهی می فهمیدی که در تنهایی اش اشکی ریخته و چشمانش بارانی شده ولی به روی خودش نمی آورد و لحظه ای شکایت نمی کرد...

+ یاد همسران صبور و مقاومِ جانبازان عزیزمان افتادم که چند وقت نه، بلکه یک عمر همچون پروانه به دور عزیزانشان می گردند...

+ اجرِ صبوری هایت نزد پروردگارمان محفوظ باقی خواهد ماند، بانو جان...

زندگی بی غم هرگز!

+ ۱۳۹۸/۵/۱۲ | ۰۶:۲۶ | آرا مش

اصلا دلم نمی خواهد بی غم باشم!

زندگی با غم و سختی اش است که زندگی ست وگرنه با مُردگی که رهایی از غم هاست چه فرقی داشت؟!

و من قدر نعمت زندگی را می دانم و هر صبح بخاطر اینکه دوباره هستم، دوباره نفس می کشم، دوباره دوست خواهم داشت و دوباره دوست داشته خواهم شد خدایم را سپاسگزارم...

خدایا مرا در سختی افکندی، باشد! خیالی نیست، زیرا می دانم بیش از توانم تکلیف نخواهی کرد پس صبر می کنم و صابر می شوم که تو صابران را دوست داری...

تو خدایی می کنی؛ ولی من یقین دارم که همیشه رحمتت بر عدلت غلبه دارد. گاهی فکر می کنم که کلاهمان پسِ معرکه بود اگر برعکس بود!!!

رژیم جسمی، رژیم روحی!

+ ۱۳۹۸/۵/۱۰ | ۱۴:۰۵ | آرا مش

جسمم را رژیم داده ام شاید به آن چیزی که قبل ترها بود کمی نزدیک شود...کاش روحم را هم می توانستم رژیم بدهم شاید به آن چیزی که قبل ترها بود نزدیک می شد!!

قبل ترها شاید صبورتر بودم و شاید خوشحال تر ولی قطعاً به پختگیِ حال نبودم؛ بهرحال در این زمانه که خامی مد شده است!!! این هم خودش نعمتی است...

سختی های زندگی این روزها کمی روحم را ساییده، شدم مثل چوبی که تراشیده می شود و هربار که تیغه نزدیک می شود زخمی بر جانش می نشیند؛ درد می کشد، درد هم دارد ولی همین دردها تکه چوب را به تندیسی زیبا بدل می کند...

یعنی ما آدم ها هم بعد از هر دردی بر جانمان، به تندیسی بی نظیر بدل خواهیم شد؟!

نه... نه لزوما

شرط دارد... اینکه صبر کنی، توکل کنی، کم نیاوری و شک نکنی به حکمت پروردگارت؛ و شاید مهم تر اینکه امیدت به او باشد و بس... اینگونه ست که بعد از سختی ها تو تندیسی خواهی شد بی بدیل...

بزرگتر می شوی و زیباتر می اندیشی...

+ خدایا کاری کن تا بزرگتر شوم و زیباتر بیاندیشم...

حریم دل
about us

اینجا قطرات واژگانِ دریای ذهنم از سرانگشتانم تراوش می‌کنند و ماندگار می‌شوند...
نقشی به جای می‌ماند از این قلم، باشد به یادگار...
گاهی پر از غصه و گاهی پر از شادی‌ام، اما زندگی را زندگی می‌کنم؛ اینجا پر است از تجربه‌های زندگی‌کردنم...