هنوز هم نفس می‌کشم، پس می‌تونم کاری کنم... هنوز اتفاقات خوب هرچند کوچولویی میفته که لبخند رو مهمون لبم می‌کنه، پس می‌تونم امیدوار باشم... هنوز یک‌عالمه نعمت دور و برم دارم، پس می‌تونم شکرگزار باشم...

پس غرغر ممنوع!

اگر بلد باشم میون همه‌ی ناکامی‌ها و تلخی‌ها سرمو بلند کنم و داد بزنم خدایا شکررررت، وقتی سرمای دلچسب دوید توی آشپزخونه‌ام مست بشم، وقتی بوی غذام کل خونه رو برداره و چشمای کوچیکتره برق بزنه که تونسته از بوش بفهمه غذا چی بوده؟! اگه اینطوری باشه و هزار اگر دیگه، یعنی خانوم آرامش هیچ جای نگرانی نیست، راهتو برو!!!

خدایا برای قدم‌های مورچه‌ای کوچولوم که این روزها با ترس و لرز برداشتم و بابتش یه ذوق خاصی ته دلمو قلقلک میده، منو قوی کن و پشتم باش، حتی اگر هیچ نتیجه‌ای نداد...

می‌دونم که می‌بینی اما هوامو داشته باش توی این تاریکی زمین نخورم...