می‌دونی آقای یار...

من همیشه شرمنده‌ی تو می‌مونم برای همه‌ی اون بار مسئولیت‌هایی که به دوش‌های مهربونت کشیدی و حتی اندکی از سنگینیِ بارش رو روی دوش من ‌نگذلشتی...

برای همه‌ی اون خستگی‌هایی که گاهی حتی جسمت هم طاقت اون‌ها رو نداشته ولی پشت درهای خونه جا گذاشته شدن و من حتی متوجه‌شون نشدم...

برای همه‌ی اون خرج‌های واجب مختص خودت که به بهانه‌های مختلف از سر و تهش زدی و به روی خودت نیاوردی ولی من خرج‌های غیرواجب رو به روی تو آوردم...

برای درک‌نکردن‌هام، برای خودخواهی‌هام، برای انتظارات نابجام، برای عاشقی‌نکردن‌هام، برای یک‌دندگی‌هام، برای بدبودن‌هام، برای...

بذار حالا که مجالی هست ببارم بر این شرمندگی...