دور که می شویم از هم حس میکنم دلم توان این میزان تنگ شدن را نداشته باشد و طاقتش طاق شود...
اما می بینم که نه، دارم دوام می آورم و چه خوب هم از پسش برمی آیم...
بعد از مدتی می بینم که عاشق ترم و فانتزی های عاشقانه ام گل می کند...
دوری از تو سخت است ولی این سختی با گوشت و خون من عجین گشته و گویا در این سالها پوستم کلفت شده است...
+ گرچه دوست ندارم دوری ها را، اما می دانم برای هردومان خوب است...
+ پای بدجنسی ام هم بگذاری عیبی ندارد ولی بهتر است ندانی که آن رسیدن های بعد از دوری ها را با هیچ چیز عوض نمی کنم....