در دلش خواسته ای دارد، با خیال پردازی هایش تا کجاها که پیش نرفته!

ولی وقتی او می گوید : "نمی شود بانو..."، خم به ابرو نمی آورد و شکلک های عشقولانه را به همراه لبخندی که بر لب دارد تحویلش می دهد...

کمی بعد قطره اشکی را از گوشه چشمانش پاک می کند ولی ذره ای در دل احساس ناخوشایند و غرغر کردن ندارد، چون می داند مردش را تحت فشار نگذاشته است، چون می داند خیال مردش آسوده است که همسرش هوایش را دارد و به خاطر خواسته ای ناچیز شرمنده اش نمی کند...


+ کوهی از مشکلات ریز و درشت بر روی دوش اوست، همان ها برایش بس، نکند من اضافه کنم بر این بار!

+ اینجا با یک کیلو اضافه بار هم جریمه می شوی!