به قالی زیر پایم که نگاه می کردم دیدم یک دنیا گره کنار هم و رج به رج باید قرار بگیرند تا نقش زیبایی پدیدار شود؛ یک دنیا گره در کنار یک دنیا صبوریِ بافنده اش...

باید به گره های زندگی هم اینطور نگاه کنم و صبوری هایم را بیشتر کنم و منتظر بمانم و ببینم در آینده چه نقشی پدیدار می شود...

خدایا ما صبوری می کنیم اما شاید صبرمان تا بافته شدن کامل این قالی ته بکشد و نقشی که به جای می ماند چنگی به دل نزند...

خداوندا تو می دانی صبر در چنین شرایطی کمی دشوار است...

خداوندا خودت گره گشایی کن، خودت گرفتاری های همه را به بهترین شکل رفع و رجوع کن...

یا فارج الهم و یا کاشف الغم

+ از یادداشت های قبلی به قلم خودم