حریم دل

هرچه به‌جز خیالِ او قصد حریم دل کند، در نگشایمش به رو، از درِ دل برانمش...

دغدغه های غیر کرونایی

+ ۱۳۹۹/۱/۴ | ۲۳:۵۱ | آرا مش

گاهی که ذهنش درگیر مشکلات و گرفتاری های ریز و درشت زندگیش میشه، زیرلب میگه خوش به حال اونهایی که توی این روزها بجز نگرانی های از جنس کرونا و رعایت نکات بهداشتی و وسواسی شدن نسبت به زمین و زمان،  دغدغه و موضوع دیگه ای برای فکر کردن بهش، ندارن!!!

دوست نداره اینطوری فکر کنه و گاهی از خودش بخاطر این طرز تفکر، متعجب میشه ولی انگار به نظرش، دغدغه ی کرونا نسبت به شرایط خودش، قابل تحمل تره...

مثل نگاه زندانیِ انفرادی به بندِ عمومی!!! حالا یکی نیست بگه زندان، زندانه دیگه؛ اصلا شاید یکی توی بند عمومی شرایط تو رو توی زندانِ انفرادی آرزو کنه!!! بالاخره هرکسی از دید خودش به شرایط زندگی نگاه میکنه دیگه... 

کاش یادش نره که شرایط و داشته های زندگیش آرزو و نداشته های یه زندگیِ دیگه ست و بالطبع مشکلات و گرفتاری هایی که باهاشون درگیره نسبت به مشکلات بقیه هیچه و خیلی ها آرزو دارن مشکلات اونو داشته باشن...

کاش اصلا مشکلات اینقدر درهم پیچیده نمیشد که بخواد اینطوری فکر کنه...

 

+ خدایا مشکلات، گرفتاری ها، بیماری ها، گره های کور و کلاً حالِ بد هرکسی رو که این روزها به نحوی گرفتاره، به لطف و رحمت بی حد خودت برطرف کن...

 

 

گره

+ ۱۳۹۸/۶/۹ | ۲۲:۲۳ | آرا مش

به قالی زیر پایم که نگاه می کردم دیدم یک دنیا گره کنار هم و رج به رج باید قرار بگیرند تا نقش زیبایی پدیدار شود؛ یک دنیا گره در کنار یک دنیا صبوریِ بافنده اش...

باید به گره های زندگی هم اینطور نگاه کنم و صبوری هایم را بیشتر کنم و منتظر بمانم و ببینم در آینده چه نقشی پدیدار می شود...

خدایا ما صبوری می کنیم اما شاید صبرمان تا بافته شدن کامل این قالی ته بکشد و نقشی که به جای می ماند چنگی به دل نزند...

خداوندا تو می دانی صبر در چنین شرایطی کمی دشوار است...

خداوندا خودت گره گشایی کن، خودت گرفتاری های همه را به بهترین شکل رفع و رجوع کن...

یا فارج الهم و یا کاشف الغم

+ از یادداشت های قبلی به قلم خودم

کلاف درهم پیچیده زندگی

+ ۱۳۹۸/۵/۱۴ | ۱۱:۳۰ | آرا مش

تو خودت می دانی که حالم چقدر گرفته ست!

کلاف درهم پیچیده ی این روزهای زندگیمان که گره های به ظاهر کور زیادی را هم به دنبال خود می کشد، بدجوری حالمان را گرفته است...

سرگرم باز کردن هرکدام که می شوی گره دیگری نمایان می شود و همه معادلات ذهنی ات را بهم می ریزد و دوباره باید از نو چاره ای بیندیشی...

تو می دانی که همیشه خواسته ام حتی با بدترین حالم و ناامیدانه ترین شرایطم سنگ صبورت باشم و مرهمی بر دل دردمندت...

تو ای مرد من، می دانم حالت بدتر از من نباشد بهتر از من نیست چرا که باز کردن گره ها را فقط به عهده ی خودت می دانی، می خواهی یک تنه همه ی موانع را از سر راهِ زندگیمان برداری، می خواهی قهرمان زندگیم باشی...

هستی، باور کن هستی، حتی اگر شکست بخوری تو قهرمان زندگی منی تا ابد...

حالا با تحمل اینهمه بارِ ناجور بر دوش های مهربانت، گاهی که خسته ام و پژمرده، تو سنگ صبوری باش برای دلم، تو مرهمی باش بر روی زخم هایم، تو قراری باش برای بیقراری هایم. می دانم سخت است سسسسسخت... 

من به تو احتیاج دارم...

+ خدایا، باشد تو برایمان خواستی پس راضی می کنم دلم را به رضایت و تا هر وقت بخواهی صبر می کنم...

+ رشته ای بر گردنم افکنده دوست، می کشد هرجا که خاطرخواه اوست...

حریم دل
about us

اینجا قطرات واژگانِ دریای ذهنم از سرانگشتانم تراوش می‌کنند و ماندگار می‌شوند...
نقشی به جای می‌ماند از این قلم، باشد به یادگار...
گاهی پر از غصه و گاهی پر از شادی‌ام، اما زندگی را زندگی می‌کنم؛ اینجا پر است از تجربه‌های زندگی‌کردنم...