۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قدردانی» ثبت شده است.

خیلی زحمت نکشیده و زیاد پای گاز نایستاده و غذایی دمِ دستی آماده کرده ولی کمی بعد...

قدردانی های گوش نوازی تمام وجودش را پر کرد؛ با خودش گفت : ای کاش بیشتر زحمت کشیده بودم!! 

 

وقتی که میزان قدردانی بسیار بزرگتر از کاری که تو انجام داده ای، یا انرژی که خرج کرده ای یا وقتی که صرف کرده ای، باشد، چه طعم شیرینی دارد!!

این تنها مایه خوشحالی نیست بلکه شارژ می شوی برای کارهای بدون چشمداشت بیشتر؛ دوست داری بیشتر مایه بگذاری، انگار می خواهی خودت را به میزان آن قدردانی برسانی...


+ قدردان باشیم حتی برای کوچکترین کارهای همدیگر، معجزه می کند...

بزرگتره غذایش را خورد، از پای سفره عقب رفت و بلند بلند گفت : " ممنون خدا ... ممنون مامان "

کوچکتره غذایش که تمام شد، از سر سفره بلند شد و کمی آن طرف تر همان جا که بزرگتره کمی قبل نشسته بود، نشست و با چاشنی خنده ی نمکینش، بلند بلند گفت : " آفرین خدا ... آفرین مامان !!! " 

 

+ این هم می شود درس پس دادن سرِ کلاسِ آموزشِ شکرگزاری و قدردانی به فرزند!!

 

+ من که قند در دلم آب می شود از تقدیرهای توی بزرگتر و تحسین های توی کوچکتر؛ چه برسد به خدایمان!!