حتی باران هم به این زیبایی و بی بدیلی، ممکن است روزی ردّی بر شیشه ی پنجره ات باقی بگذارد که با دیدنش دل چرکین شوی و دست بکارِ زدودنش...

تو ردّ باران را از شیشه پاک می کنی و امیدواری که به این زودی ها شیشه ی پنجره ات دوباره لکه دارِ قطره های باران نشود...

اما خوب  بیاندیش بانو! با همه ی خستگیِ پاک کردن ها هنوز هم دوستش داری و به انتظار باریدنش چشم به آسمانِ ابری می دوزی؛ حتی اگر دوباره و دوباره شیشه ی پاکِ شفافت از قطرات باران لکه دار شده و دیگر شفاف نباشد!!

+ یادت باشد لکه هایی که باران روی شیشه ی پنجره باقی می گذارد هم جزئی از احساس خوشایند باران است؛ وقتی تق تق می زند به شیشه دارد صدایت می زند که من آمدم؛ آن موقع اصلا به فکر لکه هایی نیستی که ممکن است بعداً ردّش روی شیشه ی پنجره ات باقی بماند و مدتی را باید صرف پاک کردنشان کنی؛ آن موقع فقط می خواهی لبریز شوی از حس خوب باران...

 

+ یادت باشد به همین سادگی می شود خوبی های آدم ها را پیش چشم خودت بولد کنی تا کمتر یاد بدی هاشان بیفتی!!!