صبور باش...

بهم ریختگی ها و آشفتگی هایت را بر سرم آوار نکن...

من این کنج خلوت بی تو نشسته ام و بی تو بودن را به سختی تاب می آورم...

تو این کنج خلوت را بر سرم آوار نکن...

هیچ کس نمی داند من آنجایم...

با بالگرد و سگ های زنده یاب به دنبالم نمی آیند...

و من زنده به گور خواهم شد...


+ درست وسط نوشتنِ این متن، پیام عذرخواهیت اکسیژنی می شود زیر آوار که به رگهایم می دود... و روزنه نور را پیدا می کنم...