۱. این روزها دست و دلم زیاد به نوشتن نمیرود، مغزِ معتاد به نوشتنم مدام دنبال سوژه و کلمه میگردد و خودش را به در و دیوار میکوباند اما دلِ چموشم، با بیخیالیِ تمام دستانش را زیر سر خوابانده و چشمانش را بسته و با پررویی لبخند میزند! همین میشود دستمایهی نوشتنم تا مغزم بیکار ننشیند و بیش از این خودش را عذاب ندهد!
۲. این روزها دارم همزمان با زمان جلو میروم، نه پس افتادهام و نه پیش و این برایم پر از آرامش است، همان چیزی که همیشه دنبالش بودهام... اما کسی چه میداند که فردا هم آیا همینطوری همگام با زمان هستم؟! شاید گوشهای کز کرده باشم و زمان، فرسخها از من جلو افتاده باشد و من هم عقبافتادهای از زندگی! شایدم نه! همهی برنامههایم را تیک زده باشم و دلم بخواهد هرچه زودتر زمانِ تیکخوردنِ برنامهی بعدی فرابرسد اما زمان، لج کرده باشد و با بیمحلیِ تمام، نگذرد که نگذرد! هرچه که باشد خوب است، فردا چه عقبافتاده از زمان باشم و چه از آن جلوزده و منتظرِ رسیدنش، هردو را پذیرا هستم؛ اصلاً باید همینطور باشد، گاهی عقبافتاده و گاهی هم جلوافتاده، تا من قدر حال الانم را بدانم و یادم نرود این همگامی با زمان چقدر برایم ارزشمند است...
۳. همسایههای خانمجان میخوانم و سریال سقوط را میبینم؛ سریال سقوط را میبینم و همسایههای خانمجان میخوانم؛ تلخ است اما برایم خوب است؛ تلخیاش مرا از زندگی نمیاندازد بلکه به زندگی برمیگرداند و من چقدر از همزمانیِ این خوانشِ گروهی و دیدنِ این فیلم خرسندم!
۴. آهسته و پیوسته و گاهی هم ناپیوسته! کارهای خانهتکانی را انجام میدهم و از اینکه خودم را خسته نمیکنم از خودم راضیام! باشد که تا آخر همینطوری بمانم و اواخر اسفند به دویدنها و نرسیدنها نیفتم :)
۵. سالهاست حاجتی در دلم دارم که هرزگاهی برآورده میشود و منِ حاجتروا، ذوقزده برای آن بالاسری، شکل قلب میسازم و در هوا برایش میفرستم و قربانصدقهاش میروم! ولی کمی بعد در مورد همان حاجت، دوباره برمیگردم به همان حالتِ حاجتمند! نمیدانم چه سرّی است؟! این افتان و خیزان شدنهای من در مورد این حاجت گاهی خستهام میکند؛ دیگر به زبانم نمیچرخد بس که اول و آخر دعاهایم بر لبم نشست! نکند قدرناشناس شوم و وقتی دوباره برآورده شد، ذوقزده نشوم و برای آن بالاسری، شکل قلب نسازم و در هوا برایش نفرستم و قربانصدقهاش نروم؟!
۶. وقتی برای مشورت با تو در مورد کارم، کاملاً گوش و چشم میشوی، برایم ارزشمند و لذتبخش است (حتی اگر خودم از قبل بهت تذکر داده باشم که ششدانگِ حواست را به من بدهی!)؛ تو خوب مشاوری هستی آقای یار :)
۷. به حق جاهای تابحال نرفته و کارهای تابحال نکرده و غذاهای جدیدِ تابحال درستنکرده! خداراشکر که اینمدت از همهی این تجربهها در کولهبارم ریختم :)