این روزها تمرین کناراومدن با گرما و بی‌آبی، شده مشق روز و شب‌مون؛ حتی با وجودی که تابحال خداروشکر قطعی آب نداشتیم ولی حسابی حواسم جَمعه که کولر رو مدام روشن نگه ندارم و چند ساعتی رو توی گرما دووم بیاریم. اینطوریه که ساعات خاموشی کولر از ساعات روشن‌بودنش معمولاً بیشتره...

حواسم رو حسابی میدم به مصرف آب و حین ظرف‌شستن و شستشوها مدام تنم می‌لرزه از بازبودنِ بیخودیش...

حمام‌هامون پنج‌دقیقه‌ای شده و  یه‌جورایی توی ذهنِ حمام‌شونده (عجب کلمه‌ای!) این ذهنیت وجود داره که «هرکی‌ زودتر بیاد بیرون، برنده است!» پشت درِ حمام و دستشویی هم مدام در حال تذکردادنم، نکنه بچه‌ها یادشون بره :)

شاید دیره برای حواس‌جمع‌شدنِ کامل‌مون؛ سال‌ها توی گوش‌مون خوندند و سرسری‌اش گرفتیم؛ سال‌ها مسئولینِ محترم می‌دونستند یه روزی قراره به روز صفر آب برسیم و کارشناس‌ها مدام هشدار می‌دادند، ولی باز جلوی مصرف‌های نابجا رو نگرفتند! 

باز چمن آب دادند :| و ساخت‌وساز بی‌رویه کردند! توی مناطق کویری کارخونه‌ٔ کاشی و سرامیک راه انداختند! و... متأسفانه این لیست تا خودِ بی‌نهایت که نه ولی تا نزدیکی‌هاش ادامه داره! فقط هم تقصیرِ دولت فعلی نیست که این روزها کوتاه‌ترین دیواره و برای ناسزاگفتن دم‌دست‌ترین! ولی بهرحال الان از دست من، بیشتر از ناسزاگفتن برمیاد (آخه از دست بعضی دیگه فقط همین یه قلم برمیاد!) همین که به‌عنوان یه خانم که مدیریتِ بیشترین سهم مصرف آب خونواده روی دوش منه، حواسم به مصرف خودم و خونوادم باشه و بازبودنِ بیخودی آب رو تاب نیارم و دلم به حال آیندهٔ وطنم بسوزه...

۸ ۰