خلاصه سفرنامه‌ی برادارن عیسی و عبدالله امیدوار، نخستین جهانگردان پژوهشگر ایرانی 

این قسمت : سفر به فیلیپین

آنچه گذشت :

برادران امیدوار نزدیک به ۷۰ سال پیش با امکانات ناقصِ آن زمان دست به سفری پژوهشگرانه به دور دنیا زدند. با اینکه هر قسمت از خلاصه‌هایی که از کتاب «سفرنامه برادران امیدوار» می‌نویسم، در ادامه‌ی قسمت قبلی اتفاق افتاده است، اما هر کدامشان شگفتی و هیجان خاص خودش را دارد و قصه و درسی متفاوت درونش نهفته است؛ بنابراین اگر مثلاً در قسمت قبلی با من همراه نبوده باشید، قسمت فعلی برایتان نامفهوم و نامأنوس نبوده و خواندنش هم خالی از لطف نیست! 

تمامی قسمت‌های قبلی مربوط به گزیده‌نوشتِ من از سفرنامه‌ی مهیج برادران، عیسی و عبدالله امیدوار، نخستین جهانگردان پژوهشگر ایرانی، در دسته‌بندی موضوعی وبلاگ در زیرموضوع «همسفرِ سفرنامه برادران امیدوار» موجود است، با این حال در اینجا لینک قسمت قبلی را می‌گذارم‌: 

قسمت پانزدهم (شگفتی‌ها و عجایب بومیان استرالیا) در اینجا و قسمت شانزدهم (سفر به فیلیپین) در ادامه‌ی مطلب👇

 

قسمت شانزدهم - سفر به فیلیپین :

 

پس از استرالیا، مدت ها در جزایر گوناگون اقیانوس کبیر، سرگردان بودند. در جزیره‌ی زیبای «نیوزلند» با آقای «ادموند هیلاری» کوهنورد دلیر و معروفی که به همراهی آقای «تنسینگ» برای اولین بار قله‌ی اسرارآمیز اورست را فتح کرد، ملاقات کردند. هیلاری کشتزار بزرگی را اداره کرده و در آن کندوهای عسل را پرورش می‌داد. نیوزلند از بسیاری جهات شبیه استرالیا بود اما مناظر زیباتر و دلنشین‌تری داشت و به علاوه مردمانش قدری بامحبت‌تر بودند!

پس از نیوزلند به جزایر «فی جی»، «کالدونیای جدید» و چند جزیره‌ی دیگر و سرانجام به «گینه‌ی نو» سفر کردند و سپس به سوی «فیلیپین» روانه شدند. فیلیپین از هفت‌هزار جزیره تشکیل یافته بود که بعضی از آنها مانند صخره‌ای در آب‌های کف‌آلود خودنمایی می‌کردند و برخی هم بسیار پهناور بودند و چند میلیون نفر در آنجا سکونت داشتند. بزرگترین جزیره‌ی فیلیپین «لوزون» نام داشت که پایتخت آن کشور یعنی شهر «مانیل» در آن قرار داشت. برادران امیدوار ابتدا روانه‌ی لوزون شدند.

هنگامی که کشتی‌ به خلیج بندرگاه مانیل رسید، باقی‌مانده‌ی کشتی‌های غرق‌شده از هر سو، توجه مسافران را به خود جلب کرد بطوریکه کشتی ناچار بود به صورت زیگزاگ از میان تخته پاره‌ها، خود را به اسکله برساند!

معلوم شد که آن همه کشتی منفجر شده، ارمغان جنگ جهانی دوم بوده است. شاید هیچ ملتی به اندازه‌ی فیلیپینی‌ها، در این جنگ، رنج ندیده باشد زیرا از همان ابتدای جنگ در چنگال ژاپنی‌ها اسیر شدند. آنان نزدیک اسکله‌ی مانیل، غارهایی حفر کرده بودند که هزاران سرباز مسلح در آن کمین می‌کردند و تمام کشتی‌ها، چه تجاری و چه جنگی را منفجر می‌ساختند و سرنشینان‌شان را تا آخرین نفر می‌کشتند! 

تا اینکه نیروی دریایی آمریکا که حافظ امنیت فیلیپین بود، برای اینکه بفهمد این گلوله‌ها از کجا شلیک می‌شود، تدبیری اندیشید و یک کشتی خالی را به دهانه‌ی خلیج فرستاد تا مبدأ تیراندازی و هدایت موشک‌ها را کشف کند؛ پس از کشف غارها، آمریکایی‌ها آنجا را بمباران کرده و هزاران ژاپنی را در آنجا مدفون ساختند!

برادران امیدوار در شهر مانیل، مهمان دانشگاه «سانتاتوماس» که کهن‌ترین دانشگاه جهان بوده و به دست اسپانیولی‌ها بنا شده، بودند. چون مردم فیلیپین بسیار خوش‌مشرب و فرهنگ‌دوست بودند، عیسی و عبدالله تصمیم‌ گرفتند که نمایشگاهی از آثار و هنرهای زیبای ایرانی را که به همراه داشتند، در آنجا برپا کنند.

وزیر فرهنگ طی بخشنامه‌ای، بازدید از نمایشگاه ایران را به مراکز تحصیلی توصیه کرده بود و بنابراین عده‌ای از دختران و پسران محصل در برپایی این نمایشگاه با آنها همکاری کردند. برادران امیدوار توانستند علاوه بر وسایلی که اداره‌ی هنرهای زیبای ایران به همین منظور در اختیارشان گذاشته بود، تعداد قابل توجهی از آثار ایران را که در موزه‌های آنجا یا نزد اشخاص بود، گرد آورده و نمایشگاه آبرومند و باشکوهی برپا کنند. 

- بازدید رئیس دایره‌ی اطلاعات سفارت آمریکا از نمایشگاه برادران امیدوار در شهر مانیل در کشور فیلیپین -

پس از برگزاری نمایشگاه به سمت شمال جزیره‌ی لوزون به راه افتادند تا وضع بومیان آن مناطق را ببینند. نزدیکی شامگاه به دهکده‌ای نزدیک شدند و دیدند که عده‌ی کثیری در بیرون ده گرد آمده‌اند و همه از کوچک و بزرگ می‌خندیدند و جمعیت همینطور در حرکت بود.

عیسی و عبدالله با موتور سیکلت‌هایشان به جمعیت نزدیک شده و آن را شکافتند و جلو رفتند تا اینکه قیافه‌ی یک سرباز ژاپنی با لباسی ژنده و تفنگ کهنه‌ی زنگ‌زده‌ای، پیش چشمان‌شان نمایان شد! پس از بازجویی از سرباز معلوم شد که او جزو یک دسته‌ی دوازده نفری از سربازان ژاپنی بوده که در زمان جنگ جهانی دوم در کوهستان‌های فیلیپین، انجام وظیفه می‌کرده‌اند و وقتی جنگ به پایان می‌رسد، کسی پایان جنگ را به آنها اطلاع نمی‌دهد و آنان همینطور سرِ پست‌های خود باقی می‌مانند تا اینکه تنها چهار نفر از آنها جان سالم به در می‌برند که آنها هم در جلگه‌های دوردست مشغول زراعت بوده و خوراک روزانه‌شان را تأمین می‌کرده‌اند!

سرباز ژاپنی هنوز باور نمی‌کرد که جنگ به پایان رسیده است و موتورهای برادران امیدوار که به شکل موتور نامه‌بر ارتش انگلیس بود، بیشتر باعث سوءظنش می‌شد و فکر می‌کرد شاید آنها نظامی باشند!!

عیسی و عبدالله با رئیس جمهوری فیلیپین «رامون ماگسایسای» وقت ملاقات داشتند و به همراه یک نفر از اعضای وزارت امور خارجه به کاخ ریاست جمهوری رفتند؛ وقتی وارد سالن تشریفات شدند، گمان کردند که جشنی برپاست، چون صدها زن و مرد در آنجا ازدحام کرده بودند. بعداً معلوم شد که همه‌ی آنها وقت ملاقات با رئیس جمهور را دارند و اغلب نمایندگانی از اصناف و کارگران بودند و هرکس می‌توانست برای گشودن گره از کارش وارد قصر شده و با رئیس جمهوری کشورش درددل کند!!

 

ادامه دارد...

 


+ اینها فقط خلاصه‌ای است از آنچه هم‌اکنون در کتاب «سفرنامه‌ی برادران امیدوار» می‌خوانم؛ تمام تلاشم این است که برداشت‌های شخصی‌ام از محتوای کتاب را منعکس نکنم.

+ عکس توسط من از تصویر داخل خود کتاب گرفته شده است.