کنار آبگیر

نزدیک آن درخت بیدِ سر به زیر

روی نیمکت چوبیِ همیشگی

به زیر گیسوانِ بید که گویی آب نقره گون را نوازش می کنند

برای نیلوفرهای آبی و برای تو

رشته های شعرگونه ی بی سَروتَه م را بهم می بافم

می بافم و می بافم...

و به افق چشم می دوزم

زمزمه هایت در گوشم طنین می اندازد

"بازهم این رشته ها را بهم بباف؛ حالم را خوب میکند!"

و من این بار

کنار آبگیر

نزدیک آن درخت بیدِ سر به زیر

روی نیمکت چوبیِ همیشگی

فقط برای "تو"
رشته های شعرگونه ی بی سَروتَه م را بهم می بافم...

 

+ شعر از خودم