از گرد راه رسیده و نرسیده

به رویم لبخند بزنی

برایم دست تکان دهی

میزبان حرف های ناگفته در دل مانده ام شوی

بی منت مهر بورزی

خطایم را ببخشی و قضاوتم نکنی

اوقاتم با تو بدون حسرت سپری شود

و حتی لحظه ای رها شوم از این دنیای سردِ یخزده

چیز زیادی است، نه؟!

من تنها همین را از تو می خواهم، رفیق!

و دیگر هیچ...


+ شعر از من