وقتی این سرود رو از شبکهی نهال میشنوم، اشکمو درمیاره؛ کلاً شعرها و سرودهای شبکهی نهال اکثراً تجربههای شنیداری لطیفی هستن. انگار احساساتم رو از قلبم میکشن بیرون و با بیشترشون حال خوبی بهم دست میده، من بیشتر از خود بچهها لذت میبرم از شنیدنشون...
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها
بگو که چارهسازی و خدای چارهسازها
بگو که نیستی فقط خدای در سجودها
تو در قیام سَروها، تو در خروشِ رودها
تو در هوای باغها، میان شاهتوتها
تو بر لبِ قناتها، تو در دلِ قنوتها
خدای من! چه بیخبر قدم زدم کنار تو
رفیق من! چه دیر آمدم سرِ قرار تو
قرار من! قرار لحظههای بیقرار من!
خدای من! یگانهی همیشه در کنار من!
تو خوبی و نمیرسی به دادِ خوبها فقط
تو هر دمی کنارمی، نه در غروبها فقط
تو را میانِ گریه و میانِ خنده دیدهام
تو را میان هجرت و پَر پرنده دیدهام
تویی، تو رازِ آخرین تبسّمِ شهیدها
تو در سرود بادها، تو در جنونِ بیدها
شنیدهام بهشتِ تو بهار مهر کوثر است
همان بهشتِ محشری که زیر پای مادر است
خدای من! چه بیخبر قدم زدم کنار تو
رفیق من! چه دیر آمدم سرِ قرار تو
+ خودت میدونی چی بهمم ریخت یهو اما مثل همیشه به دادم رسیدی و بدون اینکه اصل مسئله حل شده باشه، آرومم... همه چیو به تو سپردم... اینم میگذره