حس خوب میزبانی
آشپزی
جاده
کوه
دره
تونل
تازه شدن دیدارها
همسفرای دوستداشتنی
خندهی بچهها
رنگ سبز درختای درهمِ روی کوه
شرجی ولی نه خیلی گرم
دورهمی
پچپچهای خندهدار
دلگرمی
نت نداشتنم و دوری از دنیای مجازی (رهایی)
لمس شنهای خیس ساحل
قاب قایق، دریا، موج و غروب
نیمهخورشیدِ سرخ مرز افق
صدای موج
دل به دلِ جوونترها دادن
یه دلخوری کوچیک
تبدیل شدن دلخوری به تلخکامی
سوءتفاهم
ساحل، دریا، موج، خنده، آفتاب
رفتن زودتر از موقعش بیخداحافظی
تنهایی و تظاهر به دلخوشی
بغض قورت دادهشده
فرو رفتن در ورطهی گفتگوهای ذهنی
همدلیِ خواهرانهی خواهرهای همسر
حرفهای همدلانهی خواهر کوچیکتر
جنگل
رودخونه
آببازی بچهها
سنگهای زیبای کف رودخونه
مسیر برگشت پر از بغض و حس تنهایی
کلنجار برای تلفن به او
گفتگوی بیتنش
تبدیل حال بد به حال خوب
مهر مادری برای بچهای غیر از بچههای خودم
آشپزیهای سهنفره و خواهرانه
زود سپری شدنِ مسیر برگشت و کش نیومدنش!
سرحال نبودنش (شاید علتی غیر از دلخوری پیشین!)
دوباره حسهای بد
تلفنهای بیتنش و عادی و انگارنهانگارانه!! (حساسیتم کمتر شد و بیخیال و از ایندست!)
دوباره دلگرمی
و ادامهی زندگی...