وقتی بهم گفتی: «تو شایستهی زندگی خیلی بهتری بودی» اشکِ حلقهزده توی چشمام رو ندیدی و همینطور نوار فیلمی که از جلوی چشمام رد میشد و من فقط فوکوس کرده بودم روی عشقت و خوشیهای زندگیمون... همهی غمها، سختیها، فشارها، کمآوردنها رفته بودن توی پسزمینهی تار... من هیچوقت اونا رو نمیبینم... نمیدونم چیکار کنم تو هم نبینیشون؟!😢
من مطمئنم بی تو، خوشبختی راهشو از من سوا میکرد، تو هم مطمئن باش یار...