اهل خوندن و غرقشدن توی اخبار نبودم هیچوقت، حتی توی بزرگترین بحرانها و مشکلات و اغتشاشات و... نتونستم خودم رو به اخبارِ باری به هر جهتِ رسانهها گره بزنم؛ رسانههایی که یا از اینور بوم میفتن یا از اونور بوم خودشون رو پرت میکنن!!! اینو بارها توی مطالب وبلاگم توی اون بحرانها و شرایط خاص هم گفته بودم...
حیف که به این گفتهٔ خودم پایبند نموندم...
روزهای ابتدایی جنگ یهو نمیدونم چی شد که چندین کانال خبری رو توی پیامرسانهای داخلی دنبال کردم و فکر میکردم با خوندن مطالبشون درک و فهم و تحلیلهای بهتری حداقل پیش خودم میتونم ارائه بدم... دونه دونهشون رو بالا و پایین میکردم و گاهی یک خبر رو با واژههای متفاوت توی سه چهار تا خبرگزاری میخوندم... صبح، یک خبر رو مثل قرص مینداختم بالا و عصر تکذبیههای پشتسرهمِ همون خبر، به زور میتونست جای زخم خبر صبحیه رو مرهم بذاره!!!
کمکم به این خودزنی عادت کردم و منی که مثلاً دورهٔ سواد رسانهای گذروندم، تبدیل به تکه چوبی شدم که روی امواج خروشان این دریای متلاطم، سرگردان و آواره، به این سو و اون سو پرت میشه و مضرات غرقشدن توی اخبار نامطمئن و اثری که روی روح و روانمون میذاره رو به کل از یاد بردم...
چند روز بعد از آتشبس(!) یکم به خودم اومدم و کانالهای خبرگزاریها رو یکییکی ترک کردم و فقط یکیش رو محض اطمینان باقی گذاشتم مبادا از دنیا عقب بمونم🫠
البته هنوزم مطمئن نیستم کار درستی باشه و اینکه دور خودم هم دیواری بکشم و نفهمم بیرون چه خبره هم زیاد برام جالب نیست...
بهرحال هنوز هم تا اخبار جدید میاد دستم میره روی بازکردن کانال تا بخونم و بدونم چی به چی و کی به کیه؟!
نه اونجور بیخبر بودن رو میخوام که یکی یه چیزی بگه و من اصلاً ندونم راجع به چی حرف میزنه و نه دوست دارم فریب بازی رسانهای رو بخورم و هیچ تحلیلی از خودم نداشته باشم...
احساس الانم : عقب موندگی و هیچی ندانی!
نگران نباش،
مبنا داشته باشی حله