۱. پاییز هنوز خودنمایی نکرده و هنوز زورش به گرمای هوا نچربیده، هنوز ظهر از گرما کلافه میشم و دست به دامن کولر...
۲. چند وقتیه پیادهروی نرفتم، تنبل شدم انگار :(
۳. یعنی میشه خدا هفتهی دیگه اونجایی باشم که خودت میدونی؟! هیچی معلوم نیست و فقط در حد یه فکره و توی این اوضاع، عملی شدنش فقط دست خودت...
۴. کلوچه سومین روز حضور توی مدرسه رو گذروند و بنظرم خوشحاله، منم از خوشحالیش خوشحالم :) جالبه، براش عجیبه که دوستها و همکلاسیهاش زیاد از مدرسه خوششون نمیاد و موقع خوردن زنگِ تعطیلیِ مدرسه کلاس رو از خوشحالی و شعف روی سرشون میذارن... البته میدونم اکثراً اینجوری بودیم و هستیم ولی کلوچ ما اینطوری نیست دیگه! بچه مثبته😁 عاشق مدرسه و بودن تو محیط مدرسه است!
۵. یه استرسی دارم از حضور فندق توی مدرسه که هیچ تجربهای از بودن توی محیط اجتماعی نداره و این دوسالی که میشد یه کلاسی چیزی بره به برکت کرونا ازش محروم شد! البته هنوز شروع نشده مدرسه رفتنش... به زودی این اتفاق میفته و تجربههای جدید در انتظار من و فندق خواهد بود به امید خدا :))
۶. همیشه تو معذوریتِ راضی نگهداشتن بقیه خیلی خیلی زجرآوره، تا زندگیش نکنی نمیفهمی چی میگم! اینجوری که باشی یعنی همیشه حاضری خودت رو به هزار سختی بندازی ولی بقیه ذرهای ناراحت و رنجور نشن حتی اگه به حق نباشه ناراحتیشون... دارم از این خصلت بیمارگونهام کمکم فاصله میگیرم و خوشحالم برای خودم :))
۷. وقتی همهی چیزای مثبت جلوت صف میکشن و نکات منفی میرن اون پشتمُشتها خودشون رو مخفی میکنن، تو این شرایط دل نبستن به این خونه و محله و همسایهها برام سخت میشه و این یه امتحان بزرگه...
۸. یه زمانی از اینکه بعضیا زندگیشون رو جمع میکنن و از این کشور میرن و حتی حاضرن از صفر شروع کنن و اونجا راضی به شغلهایی بشن که اینجا هرگز حاضر نبودن حتی بهش فکر کنن، برام عجیب و بغضآور بود و مغزم پر میشد از چراهای مختلف... این فکر خوبی نیست که بخاطر مشکلات مختلف و بیشتر از همه اقتصادی، کَمکَمک این فکر بیاد سراغم که اون سالی که من و او به این موضوع فکر کردیم و به دلایل مختلف ازش صرفنظر کردیم، شاید تصمیم درست، چیز دیگهای بود... البته که شخم زدنِ گذشته کار من نبوده و نیست و این هم یه فکر زودگذره، بیخیال :))
۹. میدونی وقتی برام با ناامیدی از حالِت حرف میزنی که با هیچی بهتر نمیشه و هیچی خوشی رو مهمون دلت نمیکنه، بعدش بادقت و بدون اینکه حرفمو قطع کنی، میشینی پای منبرِ من!!! و به سخنرانیهای انگیزشیِ من گوش میدی، ردش نمیکنی، تو حرفم حرف نمیاری و... برام لحظات قشنگیه، حس میکنم شاید ذرهای تو بهتر شدن حالِت سهیم شدم آقای یار! چون بیشترِ اوقات حس میکنم توی تغییر حالِت و بیرون کشیدنت از افسردگیهای مقطعی، بیکفایتترینم...
۱۰. بدم میاد، دیگه داره حالم بهم میخوره از این بهم پریدنها و کوبیدنِ هم با الفاظ و جملات و کلمات طعنهآمیز... خداروشکر که من از دستهی خنگهام و تحلیلمحلیل صفر!!