هوا بس ناجوانمردانه بهاریست! :))
بله دیگه، الان توی اولین دهه از آخرین ماه از آخرین فصلِ سال که نباید اینقدر گرم باشه که توی آفتاب شرشر عرق بریزیم! :))
درختها هم که جوگیر! فقط منتظرن یکم دما بیاد بالا و جوونه بزنن و بگن بلههههه ما از اون درختاش نیستیم! یکی نیست بهشون بگه عزیزِ من الان وقتش نیست! :))
الان باید اینطور باشه که وقتی آفتاب، پشت شیشهی پنجرهات تقتق میزنه و دلش میخواد پهن بشه وسط پذیراییت، تو با آغوش باز ازش استقبال کنی و در آغوش بکشیش، درست همون وسط پذیرایی! نه اینکه از زورِ گرما پناه ببری به جاهای خنکِ بیآفتابِ خونه! :))
حالا چه میشه کرد؟!
نمیشه که همش غر زد!
چرا میشه! به هوای ناجوانمردِ بهاریِ وسط زمستون هم میشه غر زد! والا...
فکر نکنی بلد نیستما! خوبم بلدم!
سوژه هم که ماشاءالله زیاده دور و برمون!
ولیییی... راستش دوسه تا وبلاگ اینورتر و اونورتر غر میزنن و زمین و زمون رو شاکی هستن، بسه! من اینجا غر نزنم بهتره! :))
آهان یه غری یادم اومد! اما به یه شکل قشنگ بیانش میکنم که زیادم غر نباشه! :))
میگما! داشتم فکر میکردم شاید بخاطر اینکه توی دورهی کرونا، اینقدر الکل و ضدعفونیکننده مصرف کردیم، حالا دیگه کف دستامون هیچ چرکی پیدا نمیشه! ملتفتید که؟! هیچ چرکی! :))
چرا و به چه دلیلش مهم نیست، یعنی مهم هستا ولی در این مقال نمیگنجه! :))
اسمش روشه دیگه؛ چرکه؛ میاد و میره! اصلاً خاصیتش در اومدن و رفتنه! :))
اون بالاسری تضمین داده اومدنش رو؛ پس خیالی نیست! :))
همین که دستاتون پاک و پاکیزه و بدون چرک شده برید خدا رو شکر کنید که زدودن مقادیر بالای چرک کاریست بس دشوار و باریست بس سنگین که از ظرفیت دوشهای من و شما بیشتره! :))
حالا چه میشه کرد؟!
هیچی، درمونش اینه که فقط غر نزنیم! :))
+ روز و روزگار و دلهاتون بهاری، حتی وسط زمستون و کف دستاتون پر از چرک :))