نوعروس بودم و او کوچولوترین فرد خونواده‌ی آقای یار...

خیلی دوستم داشت؛ اگر بودم و بود، دوست داشت من بخوابونمش؛ براش قصه و شعر می‌خوندم و روی پام می‌خوابوندمش؛ مامانش هم که نبود ساعت‌ها پیشم می‌موند و آروم بود؛ اگر بودم، دوست داشت فقط از دست من غذا بخوره :) 

منم بچه‌دوست بودم و بچه نداشتم و عشق می‌کردم باهاش...

کم‌کم بزرگ‌تر شد اما همچنان همونطوری دوست داشتیم همو؛ تودار و کم‌حرف بود همیشه ولی سؤالات درسی‌شو از من می‌پرسید؛ سؤالایی که روش نمی‌شد از کسی بپرسه رو هم از من می‌پرسید...

به سن تکلیف که رسید یکی درمیون نمازهاش رو می‌خوند ولی کم‌کم مصر شد و بیشتر رعایت کرد، منم هربار یه چیز کوچولو موچولو براش هدیه می‌آوردم و کلی ذوق می‌کرد :) 

تا اینکه ما از اون شهر رفتیم و از هم دور شدیم، ولی هربار که همو می‌دیدیم کلی حرف برای گفتن داشتیم و با بقیه‌ی بچه‌ها و بزرگ‌ترها بازی‌های دسته‌جمعی باحال می‌کردیم...

حالا اما داره به سن جوانی نزدیک میشه، هنوز تودار و کم‌حرفه؛ نگاه قد و بالاش که می‌کنم دلم ضعف میره براش؛ کِی اینقدر بزرگ شد؟! وقتی می‌بینمش بغلش می‌کنم و زیر گوشش میگم «عزیز قلبم» او هم همیشه خودشو مشتاق و دلتنگ دیدارم نشون میده...

با اینکه فاصله‌ی فکری‌مون زیاد شده و گاهی دنیای همو نمی‌فهمیم اما گاهی خودمو بهش نزدیک می‌کنم و از علاقمندی‌هاش حرف می‌زنم و خودم رو علاقمند نشون میدم؛ اویی که معمولاً حرف، حرفِ خودشه و توی دنیای خودش پادشاهی می‌کنه، برای نظراتم ارزش قائله و نظرم رو توی موضوعات مختلف مربوط به کارهاش یا حتی انتخابِ لباس می‌پرسه؛ یعنی از فردی در نقطه‌ی مقابلِ اعتقادیِ خودش! هرچند از اساس، مدلِ لباس رو نپسندم برای بیرون‌پوشیدن اما اینو مستقیم نمیگم بهش...

گاهی توی حرف‌هام یه تیکه‌هایی درباره‌ی عقاید و چیزایی که مطمئنم درسته و به دردش می‌خوره رو می‌گنجونم؛ برام احترام قائله و نقضشون نمی‌کنه؛ حتی اگه توی دلش بگه  «این واسه خودش چی میگه؟!» من باید به گوشش برسونم با مهربونی، با خوش‌اخلاقی، با محبت...

چقدر دوستش دارم...

خیلی زیاد دوستش دارم و همیشه برای عاقبت‌بخیریش دعا می‌کنم؛ مثل مادر نگران آینده‌اش هستم؛ خودمو در قبالش مسئول می‌دونم؛ غصه‌ی ندونم‌کاری‌هاش رو می‌خورم حتی اگه توی پست‌های شبکه‌های اجتماعیش کاملاً بدون درکی از ایدئولوژی و جهان‌بینی و هدف و آرمان، فقط تحت هیجانی سوار بر موج، هشتگ ز، ز، آ کمترین چیزی باشه که دیده میشه...