۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیروی عشق» ثبت شده است.

دور که می شویم از هم حس میکنم دلم توان این میزان تنگ شدن را نداشته باشد و طاقتش طاق شود...

اما می بینم که نه، دارم دوام می آورم و چه خوب هم از پسش برمی آیم...

بعد از مدتی می بینم که عاشق ترم و فانتزی های عاشقانه ام گل می کند...

دوری از تو سخت است ولی این سختی با گوشت و خون من عجین گشته و گویا در این سالها پوستم کلفت شده است...

 

+ گرچه دوست ندارم دوری ها را، اما می دانم برای هردومان خوب است...

+ پای بدجنسی ام هم بگذاری عیبی ندارد ولی بهتر است ندانی که آن رسیدن های بعد از دوری ها را با هیچ چیز عوض نمی کنم....

عطر لبوی پخته شده فضای خانه را پر کرده... 

هیچگاه نتوانست از خوردن لبوی داغ آنطور که باید و شاید لذت ببرد و همیشه باخودش سرِ خوردنش کلنجار رفته تا شاید نیمچه تمایلی به خوردنِ این موجود خوشرنگ و دوست داشتنی پیدا کند ولی موفق نشده، ولی اکنون از عطرش به هنگام پخت سرمست شده؛ چرا؟!! 

شاید به این خاطر که فقط این چغندرها را به عشق او که خیلی لبو دوست دارد خریده و مطمئن است که لذت پذیرایی از او با لبوهای پخته شده کم از لذت خوردن آن نیست؛ هست؟!!