خلاصه سفرنامه برادارن عیسی و عبدالله امیدوار، نخستین جهانگردان پژوهشگر ایرانی

این قسمت : به سوی استرالیا

آنچه گذشت :

با اینکه هر قسمت از خلاصه هایی که از کتاب «سفرنامه برادران امیدوار» می نویسم، در ادامه قسمت قبلی اتفاق افتاده است، اما هر کدامشان شگفتی و هیجان خاص خودش را دارد و قصه و درسی متفاوت درونش نهفته است؛ بنابراین اگر مثلاً در قسمت قبلی با من همراه نبوده باشید، قسمت فعلی برایتان نامفهوم و نامأنوس نبوده و خواندنش هم خالی از لطف نیست! 

تمامی قسمت های قبلی مربوط به گزیده نوشتِ من از سفرنامه مهیج برادران، عیسی و عبدالله امیدوار، نخستین جهانگردان پژوهشگر ایرانی، در دسته بندی موضوعی وبلاگ در زیرموضوع «همسفرِ سفرنامه برادران امیدوار» موجود است، با این حال در اینجا لینک قسمت قبلی را می گذارم : 

قسمت سیزدهم (اندونزی و سه هزار جزیره اش!) در اینجا و قسمت چهاردهم (به سوی استرالیا) در ادامه مطلب👇

 

قسمت چهاردهم - به سوی استرالیا :

 

این بار مقصد عیسی و عبدالله امیدوار، استرالیا بود. سرزمینی که همچنان خانه و زیست بومِ انسان هایی قدیمی و اصیل به نام «ابورجین»ها می باشد که هنوز همانند عصر حجر، به دنبال شکار بوده و مانند پدران غارنشینِ ما زندگی می کنند!

در تاریخ 1770 میلادی، «کاپیتان کوک» برای نخستین بار در سواحل شمال شرقی این قاره پیاده شد، اما تاریخ راستینِ استرالیا به ورود ابورجین ها که درواقع نخستین انسان هایی بودند که به این سرزمین راه یافتند، برمی گردد. در حدود چهل هزار سال پیش با شروع عصر دوم یخبندان، قطب جنوب در زیر کوه های عظیم یخ و برف فرو رفته و عمق آب اقیانوس ها در حدود صد و بیست تا صد و هشتاد متر از حد فعلی پایین تر رفت؛ درنتیجه خاکی که اینک استرالیا نامیده می شود از سمت شمال به جزیره «گینه» پیوند خورده و سپس به جزایر جاوه و سوماترا و بورنئو در اندونزی و بالاخره به جنوب آسیا نزدیک شد.

در آن دوران، گروه های کوچکی از ساکنان جنوب آسیای شرقی برای رهایی از ازدیاد جمعیت که پیامد آن گرسنگی است، در جستجو برای دستیابی به مواد خوراکی و فرار از ناامنی های قبیله ای، با قایق هایی از پوست درختان یا حیوانات، فاصله آبیِ جزایر را به سوی جنوب طی کرده و خود را به سرزمین ناشناخته ی آن زمان یعنی قاره کنونی استرالیا رساندند و در گذشت زمان به تدریج در این سرزمین پهناور، پراکنده شدند.

- ابورجین ها نخستین انسان هایی هستند که حدود چهل هزار سال پیش به سرزمین استرالیا راه یافتند -

اما در حدود ده هزار سال پیش که مقارن با پایان عصر یخبندان بود، یخچال های قطب شمال و جنوب شروع به ذوب شدن کردند و در نتیجه، بار دیگر آب اقیانوس ها بالا آمده و بین سرزمین استرالیا و جنوب شرقی آسیا فاصلۀ وسیعی به وجود آمد و اینچنین بود که انسان های اولیه ای که از جنوب شرقی آسیا به این قاره راه یافته بودند (همان ابورجین ها)، چون دیگر راه به جایی نداشتند در همان جا باقی ماندند. 

کشتی که برادران امیدوار، با آن به سمت استرالیا در حرکت بودند، «استرالیا» نام داشت و متعلق به یک شرکت معتبر ایتالیایی بود. بیش از هفتصد نفر زن و مرد و کوچک و بزرگ، با آن ایتالیا را ترک کرده و در جستجوی کار به استرالیا مهاجرت می کردند.

- برادران امیدوار به وسیله این کشتی از کشور اندونزی عازم قارۀ استرالیا شدند -

عیسی و عبدالله بسیار متعجب بودند که چطور ممکن است این همه کار در استرالیا وجود داشته باشد؟!! و تعجبشان وقتی بیشتر شد که دریافتند هرماهه چندین کشتی از کشورهای گوناگون اروپا، مملو از مسافرینی با ملیت های مختلف، برای بدست آوردن کار راهی استرالیا می شوند و شگفت آنکه از نخستین دقایقی که از کشتی پیاده می شوند، نه تنها زندگی شان زیر نظر دولت قرار گرفته و کاملاً تأمین می شوند بلکه خیلی زود به کاری گماشته می شوند و افزون بر همۀ اینها، هزینۀ سفرشان را هم از بودجۀ وزارت کار دریافت می کنند!!

بیست و چهار ساعت پس از ترک اندونزی، ناخدای کشتی اعلام کرد که در حال عبور از خط فرضی استوا هستند و بدین ترتیب برای نخستین بار وارد نیم کرۀ جنوبی شدند.

در سال 1770 میلادی که استرالیا کشف شد، دولت انگلستان آنجا را به دلیل دوری فوق العاده، مکان مساعدی برای تبعیدگاه یافت و بدین ترتیب سیلِ جانیان انگلیسی وارد این سرزمین شد. خانواده های اشراف و ثروتمند انگلستان هم فرزندان شرور خود را که موجبات شرم و خجالت شان را در محیط اشرافی انگلستان، فراهم می ساختند با پرداخت مخارج به استرالیا می فرستادند. در سال 1770 میلادی تعداد بومی ها حدود سه میلیون نفر تخمین زده می شد اما اکنون به ده هزار تقلیل یافته اند و سبب اصلی آن، کشتار دسته جمعی مردم به وسیله تبعیدیان و زندانیان می باشد و اینچنین رفته رفته انگلیسی ها با استفاده از نیروی زندانیان سیاسی و جنایی به آباد کردن استرالیا پرداختند!!!

برادران امیدوار تنها بیست و چهار ساعت پس از پیاده شدن از کشتی در غرب استرالیا، راهی طولانی را در پیش گرفتند و پس از اینکه صحرای «نالابار» را پشت سر نهادند به شهر «ملبورن» رسیدند. از «کانبرا» پایتخت نوبنیاد استرالیا گذشتند و به شهر «سیدنی» گام نهادند و در امتداد این راه ها، دیدن مداوم درختان اکالیپتوس خسته شان کرده بود!

در سیدنی با آقای قادری که تنها خانواده ایرانی مقیمِ آنجا بود ملاقات کرده و روزهای خوشی را با او گذراندند. اگر آقای قادری و خانواده اش نبودند، به عیسی و عبدالله خیلی سخت می گذشت زیرا مردمِ آنجا علاقه ای به معاشرت نداشتند و چه بسا دو همسایۀ دیوار به دیوار که بیست سال در کنار یکدیگر زندگی کرده بودند، نام یکدیگر را نمی دانستند و هرگز هم نمی خواستند که بدانند!! 

مثلاً دو جوان را دیدند که همسایه بوده و هردو در یک کارگاه کار می کردند؛ یکی از آن دو، اتومبیل داشت و دیگری را هم سوار کرده و هر روز باهم به محل کار می رفتند. همین که به محل کار می رسیدند، جوانی که سوار اتومبیل شده بود باید یک شیلینگ بابت کرایه به آن دیگری پرداخت می کرد؛ این مسئله ای بود که درک آن برای برادران امیدوار که در سرزمین های آسیایی، انسانیت و محبتِ مردمِ تهی دست و فقیر را بارها لمس کرده بودند بسیار ثقیل بود؛ برای عیسی و عبدالله که از اندونزی به آنجا آمده بودند این نکته هم آشکار شد که ملل استعمارزده و رنج دیده با همۀ محرومیت هایی که دارند، از استرالیایی های نوبنیان بسیار مهربانترند!!

در روزهای اقامت شان در سیدنی، یک شناگر ورزیده که سردستۀ نجات غریق ها بود، طعمۀ کوسه شد. فوراً قایق هایی تهیه کردند و از قصابخانه چندین سطل خون آوردند و در محلی که حدس می زدند کوسه در آنجا باشد، به دریا ریختند. کوسه با استشمام بوی خون، به آن محل نزدیک شد و او را با قلاب گرفتند. گرچه بالا کشیدنش کار بسیار مشکلی بود اما عاقبت او را از دریا با احتیاط کامل به کنار ساحلی که هزاران نفر در انتظار نتیجه بودند، کشاندند؛ شکمش را چاک دادند و پیش چشم همه، سر و یک دستِ شناگر از آن بیرون ریخت ولی از مابقی بدنش اثری نبود! پس از کمی کاوش، یک ساعتِ زنگ زده هم پیدا شد که به کس دیگری تعلق داشت و معلوم شد که آن کوسه تابحال چند شناگر را نوش جان کرده است!!!

 

ادامه دارد...

 


+ اینها فقط خلاصه ای است از آنچه هم اکنون در کتاب «سفرنامه برادران امیدوار» می خوانم؛ تمام تلاشم این است که برداشت های شخصی ام از محتوای کتاب را منعکس نکنم.

+ عکس ها توسط من از تصاویر داخل خود کتاب گرفته شده است.