کنارِ پنجره ای باز در زمستان نشسته ام
کلامت، چای داغ دلنشینی است
می دَوَد به رگ هایم...
گرچه نگاهت را نمی بینم
کنارِ این پنجره ی باز زمستانی
در این سرما
با گرمایی که به رگهایم دواندی
دوام می آورم...
+ شعر از خودم.
کنارِ پنجره ای باز در زمستان نشسته ام
کلامت، چای داغ دلنشینی است
می دَوَد به رگ هایم...
گرچه نگاهت را نمی بینم
کنارِ این پنجره ی باز زمستانی
در این سرما
با گرمایی که به رگهایم دواندی
دوام می آورم...
+ شعر از خودم.